یک غزل دیگر تقدیم به خودش ....

 

میخواند سوی خویش دلم را غزل غزل

دست غروب و شانه دریا غزل غزل


نام تو می شگفت در آواز پنجره

در کوچه شگفت تماشا غزل غزل

تا باغ باغ بوی تو هر گوشه می دمید
فواره وار می شدم آنجا غزل غزل

بی تو نگرید ابر و نخندد پرنده یی
بی تو نمی شود دل دنیا غزل غزل

از دست خنده های تو «آمو» سرود خوان
در پیش چشم های تو «بابا» غزل غزل

 بر زانویت به سان ربابی فتاده ام

یا پاره کن سکوت مرا یا غزل غزل