غزل تازه

گرچه بی لطف شده باز خدای من و تو
سبز می گردد یکروز دعای من و تو

باز می آید در کوچة گم گشته یاد
باد با بقچه یی از خاطره های من و تو

ساچ ها بیت قدیمی صمیمیت را
سر دیوار بخوانند برای من و تو

باز لبریز شود دم به دم از راگ بهار
بین پسکوچه دیدار، هوای من و تو

دَر ما داد چرا دوزخ دوزخ دوری
که نبوده است به جز عشق خطای من و تو

چه نسیمی بوزد تا که « از انفاس خوشش»
گم شود دلهره و درد و بلای من و تو