«غزل تازه»

با غم یار آشناست  کفتر دستهای تو

است پر از نیاز من  پنجره دعای تو

از برودوش آسمان  پشت سر ستاره ها

زمزمه میکند خدا  شعر مرا برای تو

کوه پر از تپیدن و  دشت پر از ترنم است

باز ستار زنده گی  پُر شده از هوای تو

صبر ، پرنده یی شد و برگ تحملم فتاد

سینه سبز آرزو ماند  به زیر پای تو

با چه بهانه یی دگر  خوشدلِ آمدن شوم

قامت ناتمام یاد سبز شده به جای تو

با سخنی، نوازشی بر کف دست او گذار

آمده پیش خانه ات رهگذر گدای تو