شگفتی ادم

 

به سان باد به پس کوچه های یاد بدم

به جز تو کیست که ارد مرا به یاد خودم

به سمت باغ نگاه ات مرا هدایت کن

که در خیالم رویند شعر های گم شده ام

چه جستجوی پر از حاصل است پندارت

چه اروزی پر از باطل است دیدن هم

سه تار وسوسه ام از سرود سرشار است

از ان زمان که جدا گشته دست ما از هم

چه ات صدا کنم ای دلشکسته تر از من

شکوه خلقت یا که شگفتی ادم

چه ات صدا کنم ای  کشتزار ایینه

که نی بهار شدم بهر تو نه سایه نه نم